[عکس:۲۰ بهمن یک ماهگی هلیا]
در حالی که چند وقتی بود پدربزرگ و مادربزرگ و دیگر بزرگان اصرار داشتند به فرخندگی تولد هلیا، گوسفندی قربانی شود، هلیا با مخالفت و ایستادگی در مقابل این پیشنهاد، یک گوسفند را از مرگ نجات داد. هلیا به من گفت: "پدر جان چرا تولد من باید باعث کشته شدن موجود دیگری شود؟ مگر گوسفند بچه ندارد؟ پدر ندارد؟ مادر ندارد؟ اگر میخواهید بخشندگی کنید میتوانید به همین میزان به گونهای دیگر به نیازمندان کمک کنید. بدون خونریزی!"
و بنده به عنوان پدر محو مهربانی هلیا شدهام. همو که از بدو تولدش با هر گونه کشت و کشتار و خونریزی به مخالفت برخاسته. درود بر هلیا و مهربانی!
8 بهمن /87 / و ژستهای هلیا برای پدر هنوز ادامه دارد..